بر شانه هایت دست می کشم
تا
دوباره
دستانت روی شانه ام بنشیند
و مرا
در آغوش بگیری
تو باشی
تمام پنجره ها به نور باز می شوند
و دست هایت
اتفاق خوب فردا هاست
این شانه ها خالیست
این شانه ها در انتظار دو انگشت مهربانت
درد نجوا می کند
برمن ببار
ای خوب همیشگی من
حواسم به توست
تا مثل همیشه اشاره کنی
من منتظرم
منتظر اتفاق خوب بودنت
مثل معجزه
چقدر دلم برایت گوشه می گیرد
ندا فضـــــــــــلی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار شاعران ,
,